#دلنوشته_ای_برای_جوانان_فلسطین
جوان فلسطینی خواستم چندکلامی از آن سوی اعماق قلبم را به یادتان، روانه عالم واژگان کنم، اما ناگهان چشمم به عقربه های پر تلاطم، عمر کوتاه انسانیت افتاد و حرف های نگفته دلم شعله ور شد.
یاد شما این روزها، در سکوت ظلمت ها فریاد بر آورده و صدای مظلومیت کودکانتان گوش عالم را کر و همه نگاه ها را به سوی شما جلب کرده.
جوانیتان در کاروان پراز هیاهوی روزگار گم شده و چه جوانی ها که نکرده اید.
اما نه…….
احوال این روزهایتان را که میبینم تازه می فهمم، این شمایید که لذت حقیقی ایام جوانی را یافته اید.
این ماییم که جوانیمان را در بازار لذت های دنیایی گم کرده ایم.
جانفشانی های بی دریغتان در راه حفظ آرمانهای انسانیت،درس کامل بندگیست.
تنها بازی ایام کودکیتان شهادت بازی بوده و همچون عاشقی سینه چاک، به دنبال آن یاقوت گرانبهای آزادی و آزادگی بوده اید.
شما زندگی را در شهادت جسته اید و ما زندگی را در دالان های پر پیچ و خم دنیا…..
بندگی حقیقی مگر چیزی جز این است؟
میشود آیا، خنجر آغشته به خون مظلومی را دید و لال شد؟
انسانیت نیمه گمشده این روزهاست.
اما این را بدانیت که تاریکی و ظلمت رفتنیست.
همگی ما امیدواریم به روزی که چشمانمان بر چهره فرزند زهرا(س) منور شود و مهمانی نور در این کره خاکی برپا شود و قلب ها یخ زده روزگار به هم پیوند بخورد.
✍ به قلم :شهاب الدینی
]]>#به_قلم_خودم
در این دقایق ملامت بار دنیای تاریک و سرد لحظه ای سکوت کنید! صدایش را می شنوید؟
انگار صدای ضعیفی از طرف قفسه های غبار گفته کتابخانه به گوش می رسد.
صدا، صدای مونسی آشناست، سالهاست که با آهنگ صدایش آشناییم.
واعظی که در روزهای سخت و شیرین همچو دوستی دانا در کنارمان بوده و با کلید طلائی الفاظش قفل های سرد و تیره نادانی، ذهن آشفته مان را گشود.
در دنیایی که بوی عطر کاغذ کاهی کتاب جای خودش را به زرق و برق تکنولوژی داده اما باز هم دلتنگ آهنگ ورق خوردن صفحاتش هستیم.
مدت هاست که گرد و غبار نامهربانیمان به روی دلش نشسته اما باز هم منتظر ماست که به او روی بیاوریم و همچو دوستی همراه، غبار بی وفایمان را از چشمان منتظرش بزداییم و به دور از همه هیاهو ها واندوه های عالم خاک، غرق در دنیای شیرین الفاظش شویم و از دالان های پر پیچ و خم شعر ها و پندهایش عبور کنیم و قدم به قدم همراه با گامهای آرام و بی صدای سطر هایش، دقایق زمینیمان را ورق بزنیم و به باغستانهای پر از عطر بهارنارج، در بی کرانگی اش جاری شویم و در شب های سرد و بلند زمستان در کنار کرسی گرم و رنگارنگ خانه پدری، همنفس با نجواهای خاطره انگیز داستان ها و پند های دیرینه اش جوانه بزنیم.
و از رایحه شکوفه های دانایی سکوت همراه با غرورش بی هیچ دغدغه ای سرمست شویم و در دهکده کوچک دنیاییمان، پنجره ای به وسعت ابدیت از آگاهی و دانایی به سوی آسمان شفاف واژگانش بگشاییم.
به قلم: رحیمه شهاب الدینی
]]>
با هنرمندی دخترای نوجوونِ سیرجانی برگزار شد.💚🌱
اجراهاي جذاب و مختلفي رو داشتيم از ورزش و آجر شكستناي رزمي بگيـــر تا مسابقه هاي پرهيجان و خنده دار
از دخترانِ هنرمندِ تئاتري تا مولودي و دف نوازي و شور و انرژي بالاي دخترا😍👏
اون روز خاص رو از قاب اين پست ببينيد ،🍁🧡
هرچند بايد ميبوديد و اون شادي ونشاطي كه نتيجه ي نگاه حضرت معصومه(س) به اين جشن بود رو از نزديك ميديدين.🥰💫
راســـــتي
اينجا مأمنِ پيدا كردن و شكوفا شدن استعدادهاي دخترايِ نوجوانه💜☂
اگر نوجوون با استعداد میشناسی بدون معطلی لینک رو براش بفرس👇
https://eitaa.com/joinchat/699400529Cccd494ca91
☘☘☘☘☘
]]>
#به_قلم_خودم
#عاشقان_گمنام
مهربانی در دست های یاری گرتان تفسیر می شود وقتی که عمری رو بر زوال می رود و نفسهای خسته ای به شماره می افتد ، این شمایید که تنها آرام بخش جان های دردمندید .
تسکین دهنده دلهای زخمی در اوج دردید ….
احیاگر،نبض ضعیف سرد روزگارو
امید بخش چشم های اشکبارید .
پرستاران روزگار خاکیمان شمایید و چه روز های که چشم های خالی از امید بیماری به دستان شفا بخش شما دل بسته و دخیل دلهای شکسته شان، به دستان یاریگرتان گره خورده می شود .
انسانیت حقیقی در گنجینه قلب مهربانتان جای گرفته که اینچنین صبورانه بر بالین تن های خسته زانو زده اید و ناله های خسته را پاسخ می گویید .
ای پرستوهای عاشق، امواج واژگان غربت زده ی عالم وجود از وصف فداکاری های بی دریغ تان سرگردان مانده اند.
انگاه که بیماری از درد، رهایی یابد و اشک شوق در نگاهش نمایان شود، بدانید که نگاه رحمت الهی به قلب مهربانتان دوخته شده و دعای خیر ملائک بدرقه راهتان خواهد بود .
ای فرشتگان عاشقان
نفستان حق ، کلامتان نور و راهتان عشقی الهی ست .
وچه زیباست عهدی که با خالق هستی بسته اید ، که حتی خستگی های زمینیتان هم لحظه ای مانع یاری رسانی قلب رئوفتان نمی شود .
قدردان تلاش و صبوریتان هستیم و از درگاه حق تعالی، خواستاریم که پرتوی دانشتان روز به روز پرفروغتر باشد و همواره دستان یاری گرتان گرمابخش، سردی قلب های دردمندان باشد .
به قلم: رحیمه شهاب الدینی
]]>
برای اینکه اهدافمون به نتیجه
برسن باید ۳ تا اصل رو رعایت
کنیم و اگر با این ۳ اصل آشنا
نباشیم فقط اهداف مینویسیم
اما نیمه کاره رها میکنیم
اصل اول :
اقدام و تلاش
✅وقتی اهدافت رو نوشتی حالا باید برای
اولین قدمت رو برداری و براش رسیدن بهش تلاش کنی
میدونم که تو همین اولین قدم و
شروع با کلی مانع مواجه میشی از جمله 👇
❌ترس از شکست
❌ترس از قضاوت و حرف دیگران
❌اعتماد به نفس پایین
❌باورهای اشتباه در زندگی
❌و…………………..
هر چه قدر مصمم قدم برداری اما این موانع رو برطرف نکنی نمیتونی استمرار داشته باشی و نیمه کاره رها میکنی 😔
اصل دوم :
حال خوب
اگر در مسیر رسیدن به هدفت لذت نمیبری و حالت نسبت بهش خوب نیست مطمئن باش وقتی به هدفت برسی هم حالت خوب نیست و پشیمونی
الان میپرسی وقتی به هدف نرسیدم
خب چطور میتونم حالم خوب باشه👇
با نگاه کردن به پیشرفتت تا همینجا که
هستی و لذت لحظه ی رسیدن به هدف
به خودت انگیزه و اشتیاق بده😍🤩
برای مثال 👇
فکر کن رفتی مسافرت، با دیدن
قشنگیهای مسیر و اطراف جاده
از سختی های رسیدن به مسیر
کم میکنی
اصل سوم:
در طول مسیر دلسرد نشید
اجازه ندید اندازه هدف و مدت زمان لازم برای رسیدن به هدف شما رو دلسرد کنه و از رسیدن به هدفت دور کنه
#هدف_گذاری
#توسعه_فردی
#موفقیت
]]>نسیم جوانی .
چند کلامی با تو حرف دارم ای نسیم جوانی ، تورا در کاروان پراز هیاهوی روزگار گم کرده ام و در پی تو در حرکتم .
ای بهار زندگانی ،غفلت همراهی با تو مرا سرگرم آرزوهای خاکی ام کرده اما دریغ که هر لحظه از تو دور و دوتر می شوم چرا که دلبسته ام به حیاتی که همیشگی نیست .
ای بهار وجود من بودنت را شاکرم چرا که بهای بودنت به زندگی ام رنگو بویی سرسبزی زده است و نشاط را برایم به ارمغان آورده و مرا به سوی پروردگارم می خواند و چه زیباست لحظه های آذین شده ام با زمزمه های عاشقی ات ای معبود من .
حادثه های زمانه و غم های زمینی ام مرا دلتنگ کرده ، ای هستی جان …..
نسیم بندگی ات حالو هوای دلم را می نوازد ، روزهای جوانی ام را با نفس های عاشقانه ات شماره کرده ام و تارو پود عمرم را به دستان سراسر رحمتت سپرده ام .
ای همه امید من ، لحظاتم را با برکت وجودت منور کن و مرا از این گذرگاه خاکی به سوی مسیر سعادت زندگانی روانه کن .
ای طبیب جان های خسته ، دل بی تابم را به تو سپرده ام ، مرحم عشقت را بر زخم های دوری ات بگذار و مرا از دلبستگی های این عالم برهان .
آمین یا رب العالمین …..
#به_قلم_خودم
#کلامی_از_دل
سرآغاز بندگی
بار الهی ….
ثانیه های دنیایمان در پی به پایان رساندن ماه رحمت اند .
و منم آن
بنده روسیاهی که یک ماه مهمان سفره کرمت بوده ام ، چه لحظاتی که زبان به ذکرت نگشودم اما تو چه زیبا ، الطافت کریمانه ات را شامل حالم کردی و نفس های عاری از ذکرم را عبادت خواندی چه دقایقی که من در خواب فراموشی رحمتت بودم اما تو لحظات همراه با غفلتم را رنگو بوی عبودیت زدی ، زبانم ناتوان است از شکرگزاری ات یا منان ، روزه داری دنیایی ام ، کی قابل بندگی حقیقی درگاهت را داشت ؟!!
ای همه هستی من
به پایان ضیافتت نزدیک می شویم اما باور نداریم که سفره رحمتت جمع شود چرا که بر سفره تو دعوتیم در هر لحظه و زمانی که قلب خاکیمان دلتنگ درگاه سراسر رحمتت شود .
من از همه دلبستگی های خاکی ام به ذات کریمانه ات پناه می آورم.
یا رحیم ، از رمضانت وداع نمی کنم چرا که پایان ضیافتت شروعیست دوباره برای بندگی حقیقی ات و سرآغازیست برای نوشیدن جام های نور از سرچشمه های عبودیتت .
به تو پناه می آورم از اینکه سپیده وداع با رمضانت سرزند و قلب شکسته من ، همچنان آغشته به تاریکی نافرمانیت باشد .
رحمتت را شامل حالم کن یا ستار ، تنها از تو آمرزش می جویم و به سویت روانه ام
ای مهربان ترینه دنیا و آخرت ، عمل کمم را با الطاف کریمانه ات دوچندان کن و مرا هم چنان کن که دوست داری .
✍ به قلم : شهاب الدینی
]]>