#به_قلم_خودم
#اذن_دخول
چند روزیست که خورشید گر گرفته و زمین را به آتش کشیده، تشنگی و گرمای آفتاب این روزها یاد آور حادثه غمبار گذشته است.
تقویم دلتنگیمان را باز کردم و در گذرگاه تاریخ قافله سالار زینب را نظاره گر شدم، انگار دوباره کاروان سید الشهدا راهی کربلا شده و در این گذرگاه زمان دوباره به دروازه محرم رسیدیم، باید کتابچه قلبمان را بگشایمو اذن دخول بخوانیم.
دعوت شده ایم به خیمه گاهت مولا جان و در باورمان نیست.
باز هم در انتهای همه دلتنگی هایمان به تو رسیدیم حسین جان، غمت ذره ذره وجودمان را به لرزه انداخت.
مولا جان، ما از روز عرفه دلمان را برای مهمانی محرمت آب و جارو کرده ایم. آقا جان مگر میشود دعای عرفه را خواند و روضه های کربلا را مجسم نکرد دلمان بهانه گیر شده و دلتنگ روضه و اشکیم.
چشمانمان را بنگر که همچو ابری بهاری بر خشکزار دلمان می بارد، حسین جان چه کردی با قلب این آدمها که فاصله زمان آتش غمت را هر سال برایشان سخت تر می کند؟
امشب را اذن دخول می خوانیم و دلمان را روانه کربلا می کنیم، خوب می دانیم که تو مدتهاست منتظر دل غافل ما هستی.
مولا جان زائرانت را با آغوشی باز بپذیر.
#به_قلم_شهاب_الدینی
آخرین نظرات