#تولیدی
#به_قلم_خودم
در این دقایق ملامت بار دنیای تاریک و سرد لحظه ای سکوت کنید! صدایش را می شنوید؟
انگار صدای ضعیفی از طرف قفسه های غبار گفته کتابخانه به گوش می رسد.
صدا، صدای مونسی آشناست، سالهاست که با آهنگ صدایش آشناییم.
واعظی که در روزهای سخت و شیرین همچو دوستی دانا در کنارمان بوده و با کلید طلائی الفاظش قفل های سرد و تیره نادانی، ذهن آشفته مان را گشود.
در دنیایی که بوی عطر کاغذ کاهی کتاب جای خودش را به زرق و برق تکنولوژی داده اما باز هم دلتنگ آهنگ ورق خوردن صفحاتش هستیم.
مدت هاست که گرد و غبار نامهربانیمان به روی دلش نشسته اما باز هم منتظر ماست که به او روی بیاوریم و همچو دوستی همراه، غبار بی وفایمان را از چشمان منتظرش بزداییم و به دور از همه هیاهو ها واندوه های عالم خاک، غرق در دنیای شیرین الفاظش شویم و از دالان های پر پیچ و خم شعر ها و پندهایش عبور کنیم و قدم به قدم همراه با گامهای آرام و بی صدای سطر هایش، دقایق زمینیمان را ورق بزنیم و به باغستانهای پر از عطر بهارنارج، در بی کرانگی اش جاری شویم و در شب های سرد و بلند زمستان در کنار کرسی گرم و رنگارنگ خانه پدری، همنفس با نجواهای خاطره انگیز داستان ها و پند های دیرینه اش جوانه بزنیم.
و از رایحه شکوفه های دانایی سکوت همراه با غرورش بی هیچ دغدغه ای سرمست شویم و در دهکده کوچک دنیاییمان، پنجره ای به وسعت ابدیت از آگاهی و دانایی به سوی آسمان شفاف واژگانش بگشاییم.
به قلم: رحیمه شهاب الدینی
آخرین نظرات