#تولیدی
#به_قلم_خودم
پروردگارا این روزها در غفلت روزگار ،یادت را گم کرده ام ،دلم برای خلوت های عاشقانه ات تنگ شده ،روح و جانم تمنای ذکرت را می طلبد .
چه می شود که من غفلت زده رو هم در آستان بندگی ات دعوت کنی که لحظه ای در هوایت پر بکشم و از دردهای زمینی ام رها شوم ،در حرم امنت وارد شوم و محرم حرمت شوم ، زبان دلم را بگشایم و از همه دلتنگی ها و دوری ها ناله ی غربتم را سر دهم ، دست نواشگرت را بر قلب شکسته ام بکشی و غم ها ی فراغت را برچینی .
خدای من …!
چه کرده ام با دلم که لیاقت خلوت عاشقانه ات را از من دریغ می کنی ؟
منم اون بنده ناتوانو ضعیفی که با کوله باری از رحمتت روانه عالم زمینی ام کردی ، هنوز در خاطرم هست لحظه آخر ، نجوای امیدت ، در گوشم سردادی که نترس بنده من لحظه ای در این عالم خاکی رهایت نمی کنم …..
خدای من ، مسیرت را گم کرده ام ….
شنیده ام شب های جمعه درهای آسمان را می گشایی بروی دلهای شکسته در هوایت …
صدای مرا می شنوی ، خودت گفتی که توبه ام را می پذیری .
نفس هایم به شماره افتاده و دستهای خالی و لرزانم را به سوی درگهت بلند کرده ام ،منم اون بنده ای که بجز دعا سرمایه ای ندارم بجز گریه و ناله چیزی در برم نیست ….
ای هستی من چطور باور کنم که مرا اینگونه غریبانه به حال خودم رها می کنی ؟
تن نازک من تحمل آتش فراغت را ندارد .
ای مولای من بجز ذکرت مونسی ندارم .
به قلم : شهاب الدینی