#تولیدی
#به_قلم_خودم
گذرگاه سرنوشت
ثانیه های سرنوشت به تپش افتاده اند و قلب لرزانم را مهمان آرامشی دل انگیز کرده اند .
صدایش را می شنوم ، آری طنین ندایش در گوشم نجوا می کند : که ای فرزند آدم ، لحظه ای گوش بسپار به نصیحتم ، قدردان گوهر جوانی ات باش و بدان فرصت ها در گذرند ، چه اندوخته ای ؟؟
همسفرت کیست ؟؟
با خود لحظه ای خلوت کردم اما پاسخی نیافتم ….
منو هجوم ثانیه ها ……
مدتیست سرگردانم ،نمی دانم چه شد که غافل شدم ، اندوخته ام ناچیز است و راهم طولانی ……
آری حق با اوست برای رسیدن به سعادت و خوشبختی باید بپا خیزم و تلاشم را مضاعف کنم ، راه زندگی طولانیست و باید به دنبال همراهی هم دل باشم .
همراهی دلسوز که در مسیر سنگلاخ زندگی ام تکیه گاه تنهایی ام باشد و درکنارش لحظه ای آرام گیرم .
در این هوای دلگیر زمین چشم دل را گشوده ام و خود را در هوای عاشقی رها کرده ام باشد که سپیده دم کویر خشکیده قلبم ، روزنه های امید را به رویم بگشایند .
آموزه های دینم توکل را به من آموخته اند که در سایه سارش در جستجوی بهترین های سرنوشت باشم و بهترین مقدرات را از تنها خالق عالم بخواهم .
قدم هایم رابه سویش برمی دارم و می دانم او نیز همراهی ام خواهد کرد .
آری توکل کرده ام ، می دانم خدا هم در یاد منست و در راه زندگانی لحظه ای مرا به حال خود رها نخواهد کرد ، دفتر سرنوشتم را به او سپرده ام که بهترین ها را برایم مقدر کند .