می خواهم باز هم از کویر بگویم ، از سرزمینی که نهایت تلاش برای بقا را به تصویر می کشد،
جائی که آب را با هیچ تجملی نمیتوان پیمانه کرد،
آنجا که سکوت موسیقی مداوم است و مملو از پرده های پر رمز و راز، آنجا که سایه ها تنها همراه رهنورد است، همه چیز را افق، منتهی است، افق ، مرز طولانی آسمان و زمین ، ماوای خورشید، نهایت معنی برای یک نگاه جستجوگر،
شبهای کویر حکایت دیگریست. شب، آسمان کویر نگاهت را با خود می برد تا آستانه عروج، محو میشوی در نقطه و نور، ضربانت را در کم وزیاد شدن نور ستارگان هم آوا می بینی، یکی شدن با طبیعت، از جنس طبیعت شدن ، حل شدن در واقعیت.
چه خوشبویند این خارهای کویر،
چه خوش آب و رنگ اند گلهای کویر،
چه گواراست آب کویر،
چه دوست داشتنی هستند مردم کویر،
چه شنیدنی است موسیقی کویر،
همانند شب، سکوت، کویر
آخرین نظرات