موضوع: "صفات الهی"
#تولیدی
#به_قلم_خودم
#حرف_دل
مهمانی نور
امشب مهتاب چه زیبا شده است و آسمان تاریک شهر دلم چه پر نوراست ….
باران رحمت به باریدن گرفته است و صدای دل انگیز ربنای عاشقی آسمان بی کران دلمان را پرکرده است ، لحظه های زمینیمان با نوای پر طنین کلام نور زینت شده اند .
ای مولای من یک سال است که تشنه ام !!
تشنه جرعه ای نور …..
صدایم را در این عالم خاکی رها کرده ام ، پریشانم از همه لحظاتی که عاری از یادت بوده اند و با توسل به نامت رهایی ام را می طلبم .
در شهر رمضان سرمستانه قدم نهاده ایم و اینک ملائکه در آسمان ابری دلمان پر گشوده اند و در این ضیافت الهی با جامهایی از نور به استقبالمان آمده اند .
ای معشوق من ، چه زیباست گل لبخند ملائکت ، که در این مهمانی مسافران زمان را همراهی می کنند .
نفس های عبودیت هوای شهر را پر کرده است و
گنجینه دل بی تابم بهانه خلوت های سحر گاهی را دارد
یا سیدی و مولای ، سجاده ی سپیدم را به سوی هوای حرمت گشوده ام و با زمزمه های یادت ، کویر خشکیده چشمانم را می شویم که با نگاه سراسر رحمتت ، دستهای خالی ام که به سوی درگهت بلند است را بگیری و به نیایش های دلتنگی ام پاسخ دهی …
ای همه هستی من ، بگذار لحظه ای در نسیم عبودیتت روح خسته ام را به پرواز در آورم ، در هوایت اوج بگیرم و در خلوت عاشقانه ات به هستی وجودم پی ببرم …
یا رحمان لبیک های العفوم را در صفا و مروه حرمت سر داده ام .
یا الهی و ربی من لی غیرک
عفوک ،عفوک ، عفوک ….
✍ به قلم: شهاب الدینی
دکتر من در قبرستان است..
وقتی مریض می شوم ،می روم آنجا و پسرم علی شفایم می دهد..
⬇ ⬇ ⬇
از طرف بنیاد شهید دفترچه بیمه درمانی داده بودند.
تاریخ دفترچه ام تمام شده بود که بردم عوضش کنم.
دفترچه دست نخورده بود.
مسئول تعویض با تعجب نگاه کرد و گفت : در این جا که هیچ چیز ننوشته ای ؟
گفتم :سواد ندارم..
گفت: تو سواد نداری دکتر چطور؟ گفتم :دکتر من در قبرستان است خط هم نمی نویسد…
بنده خدا فکر کرد از مردن حرف میزنم.
فکر کرد دوست دارم بمیرم.
گفت :خدا نکند پدر جان ان شاءلله صد سال عمر کنی این چه حرفایی است که میزنی؟
گفتم:من که از مردن حرف نمیزنم گفتم دکترم در قبرستان است…
وقتی مریض می شوم میروم آنجا و پسرم علی شفایم میدهد.
? شهید حاج علی محمدی پور ?
? سلامتی پـدران و مـادران شهــدا صلوات
به روایت پدر بزرگوار
? شهید حاج علی محمدی پور ?
#به_یادشهدا↖️
آخرین نظرات