#به_قلم_خودم
#آغوش_دلتنگی ها
در مسیر زندگی قدم میزنم و نظاره گر دقایقی هستم که همچون قطرات بلورین آب چکه چکه از جویبار زندگی بر دفتر تجربیات تلخ و شیرین می ریزد و خشت نپخته جوانی ام را با درس صبوری به خشت پخته سراسر تجربه تبدیل می کند.
در گذرگاه خاکی زمین تارو پود وجودی ام را به دست، پستی وبلندی های مسیر سپرده ام که با دستان هنرمندش گیسوان پریشانم را رنگ سپید آرزوهای بی انتها بزند.
دستان کوچک و نحیفم را به دستان پینه بسته و ترک خورده روزگار سپرده ام که مرا در این مسیر پر از هیاهو همراهی کند و دستان نوازشگرش را در پیچ و خم گرفتاری ها بر قلب کوچک و لرزانم بکشد و تپش های بیقرار قلبم را قوتی تازه ببخشد .
زندگی با من چه کردی که بارش کلمات آشفته ذهنم دستانم را بی تاب کرده و قلمم، دلتنگی های غبار گرفته قلبم را به نمایش گذاشته است.
دلتنگم برای روزهای رفته و نگرانم از روزهای پیش رویم.
روزگار زمینی ام چند لحظه ای کنارم بنشین و خاطرات خوب گذشته را برایم مرور کن……
به قلم :شهاب الدینی
آخرین نظرات