موضوع: "صفات الهی"
#تولیدی
#به_قلم_خودم
گذرگاه سرنوشت
ثانیه های سرنوشت به تپش افتاده اند و قلب لرزانم را مهمان آرامشی دل انگیز کرده اند .
صدایش را می شنوم ، آری طنین ندایش در گوشم نجوا می کند : که ای فرزند آدم ، لحظه ای گوش بسپار به نصیحتم ، قدردان گوهر جوانی ات باش و بدان فرصت ها در گذرند ، چه اندوخته ای ؟؟
همسفرت کیست ؟؟
با خود لحظه ای خلوت کردم اما پاسخی نیافتم ….
منو هجوم ثانیه ها ……
مدتیست سرگردانم ،نمی دانم چه شد که غافل شدم ، اندوخته ام ناچیز است و راهم طولانی ……
آری حق با اوست برای رسیدن به سعادت و خوشبختی باید بپا خیزم و تلاشم را مضاعف کنم ، راه زندگی طولانیست و باید به دنبال همراهی هم دل باشم .
همراهی دلسوز که در مسیر سنگلاخ زندگی ام تکیه گاه تنهایی ام باشد و درکنارش لحظه ای آرام گیرم .
در این هوای دلگیر زمین چشم دل را گشوده ام و خود را در هوای عاشقی رها کرده ام باشد که سپیده دم کویر خشکیده قلبم ، روزنه های امید را به رویم بگشایند .
آموزه های دینم توکل را به من آموخته اند که در سایه سارش در جستجوی بهترین های سرنوشت باشم و بهترین مقدرات را از تنها خالق عالم بخواهم .
قدم هایم رابه سویش برمی دارم و می دانم او نیز همراهی ام خواهد کرد .
آری توکل کرده ام ، می دانم خدا هم در یاد منست و در راه زندگانی لحظه ای مرا به حال خود رها نخواهد کرد ، دفتر سرنوشتم را به او سپرده ام که بهترین ها را برایم مقدر کند .
عشق یعنی شب نیایش با خدا
تا طلوع صبح دلتنگی دعا
عشق یعنی آه دیگر پشت آه
سوز دل را پرکشاندن تا به ماه
عشق یعنی گریه های بی صدا
چشم خیس دختری دور از نگاه
عشق یعنی لحظه های انتظار
دل به فردا بستن و روز بهار
عشق یعنی بارش از دیده چو ابر
بهر دیدار دوباره باز صبر
عشق یعنی بهترین حس نیاز
سوی تنها خالق هستی نماز
عشق یعنی این منه دیوانه وار
کرده ام خود را فدای عشق یار
آنقدر دیر آمدی تا عاقبت پاییز شد
کاسه ی صبرم از این دیر آمدن لبریز شد
تیر دیوانه شد و مرداد هم از شهر رفت
از غمت شهریورِ بیچاره حلق آویز شد
مهر با بی مهری و نامهربانی میرسد
مهربانی در نبودت اندک و ناچیز شد
بی تو یک پاییز ابرم ، نم نمِ باران کجاست؟
بی تو حتّی فکر باران هم خیال انگیز شد
کاش میشد رفت و گم شد در دل پاییز سرد
بوی باران را تنفّس کرد و عطر آمیز شد
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟
مینویسم غزلی بهردل عاشق خویش
هستیم با نگه چشم تو اغاز شود
میشوم همچوکبوترجلدمحراب دلت
تادلم بی خبرازهجرت وپروازشود
تو بیا قصه ی دل بامن شیدا بازگو
دفترم باقلم شعرتو همراز شود
دل توشهرصداقت مرهم زخم من است
دل من با دل زیبای تو دمساز شود
با نگاهی به غزل های دوچشمت جانا
شاعرشعرسپید؛ قافیه پرداز شود
شهرزادشیرازی
آخرین نظرات