#به_قلم_خودم_حرف_دل
سلام مولای من ،یک سال دیگر هم از نبودنتان می گذرد ، این روزها که به نیمه شعبان نزدیک می شوم دلم به یاد شماست .
درد دوری از شما تشدید می شود زمانی که می بینم جشنهای دنیایمان بوی انتظار شما را ندارد ، آقا جان سوالی در ذهن دارم که در این سالهای پی در پی پاسخش را نیافتم ، خودتان پاسخم را بدهید ….
مولا جان ، شب و روز میلادتان کجا می روید که چشمانتان به شادی های آغشته به گناه ما نیفتد ؟
کجا بیابم شما را تا عقده های گلوگیرم را در حضور سبزتان بگشایم .
مولای من هر سالی که می گذرد معنای زمان را بهتر درمیابم ،منی که چشم به این دنیا پر از هیاهو گشودم و خود را در انتظار شما یافتم .
آقای من نیمه شعبان ، دیگر حالو هوای کودکیم را ندارد ، دلم از رسیدن آن شاد نمی شود غمی که بر دل دارم و قلبی که از دوری شما به تنگ آمده .
آقا جان چه کردیم که انتظار را برایمان خواستند؟
دل ما را دریاب که بهانه گیر دوریت شده است .
چطور دلت می آید که تو را نبینم و بروم ،من گنهکار که هیچ ، ولی آقا جان با حرف مردم چه می کنید ؟
روزی که مردم با رفتن من خواهند گفت ،مگر این دلخسته صاحب نداشت که اینگونه غریبانه و منتظر جان داد.
مولای صبورم ، چه می شود که این نیمه شعبان آغازگر حضور سبزتان باشد ….
اللهم عجل الولیک الفرج .
✍ به قلم شهاب الدینی