#به_قلم_خودم
?تو از تبار فاطمه ای مادر جان?
با آغوش تو آشنایم ،سالهاست که بودنت را در کنارم احساس می کنم و دلم را به مهر مادرانه ات بسته ام .
گلواژه های عاشقانه ام به سوی قلب تو پر میکشد که تنها دغدغه زندگی ام تویی.
چه زود قد کشیدم در برابر دیدگانت اما ای همه هستی من ،توچه آرام خمیده شدی و من پژمرده شدنت را ندیدم .برایم از حالت بگو ، از دردهای پنهان وجودت ….
چه روزهایی که همه دلنگرانی ها و دردهایم را به سوی تو آوردم و مامن گرم دستهایت ، قلب لرزانم را در آغوش کشید و آرامش را به من هدیه کرد .
ای بهترین واژه زندگانی ،بوی چادر نمازت هنوز در خاطرم باقیست که چه زیبا مسیر بندگی را به من آموختی ،ایمانم بهایست که از دعای مادرانه توست.
گلواژه های مهربانی را در اشکهایت یافتم و چه زیبا شقایق دسهای صبورت ، بدرقه گامهای لرزان دنیایی ام شد .
غزل مادرانه ات محراب آرزوهایم را آذین نمود و دریای بی دریغ مهربانی ات سراسر زندگانی ام را فراگرفت اما من ،با نامهربانی ام بارها تورا آزردم.
توتکیه گاه خستگی هایم بودی و من ،در لحظات تنهایی در کنارت نبوده ام .
سنگ صبور من بوده ای و من غمخوارت نبوده ام ،حلالم کن ای مادر .
بهشت هم برای قلب عاشقت کم است چرا که تو ،خود ایثاری و از تبار فاطمه ای .
آخرین نظرات