#خانم_خونه
#به_قلم_خودم
الهی بگردم الان که من توی خونه هستم و در آرامشم آقایی من سرکاره و داره برای راحتی من زحمت میکشه .
چه خوب میشه اگر امروز خونه رو آب و جارو بزنم و یک دستی به سرو روی خونه بکشم .
نیمه های روز هم بهش زنگ بزنم و بهش خدا قوت بگم که بدونه من هر لحظه به یادشم در کنار اینها اگر غذای مورد علاقه اش رو هم درست کنم و براش وقت بگذارم که غذام خوب جابیفته نور علی نور میشه .
یادش بخیر اون روزهایی که پیش نن جون می رفتم و هنوز مجرد بودم .
برخورد نن جون با باباحاجی پر از درس بود.
انگار نن جون زمان دقیق برگشت بابا حاجی از کار رو می دونست یک ساعت مانده به برگشت باباحاجی کتری آب جوش نن جوی روی اجاق قل قل میکرد و قوری چینی گل سرخش رو بر میداشت چای تازه دم قندپهلوشو دم می کرد و عطر غذای جاافتاده اش فضای خونه رو پر میکرد انگار صدای تیک تاک عشق نن جون به گوش می رسید گویی با هر تیک و تاک یک قدم به امدن باباحاجی نزدیک و نزدیکتر میشد و موج شور و شوق عشق پاکش در چهره در هم شکسته اش پیدا بود ، همینکه صدای در خونه رو میشنید با چهره ای گشاده و تبسم پر از معنایش به استقبال باباحاجی می شتافت .
اونها با رفتارشون برای ما درس های زندگی رو می آموختن و بعد از گذشت سالهای طولانی از زندگی مشترکشون هنوز هم حس و حال جوانیشون رو داشتن و ما هم از دیدن محبتشون لذت می بردیم .
چه خوب میشه اگر من هم توی زندگی مشترکم مثل نن جون باشم .
به قلم :شهاب الدینی
آخرین نظرات