#تولیدی
#به_قلم_خودم
دختران مهتاب
آسمان رویاهای معصومانه ام ستاره باران است و انبوه واژگان زیبا به پا خواسته که یادآور حس شیرین دخترانه ام باشند اما آشفتگی های زمانه دل کوچکم را بدرد آورده و حالو هوای دلم بی قرار است و تکیه گاه مردانه پدر خوبی ها را میطلبد .
سقف آرزوهایم در دستان نوازشگرش خلاصه می شود و طنین دل انگیز صدایش آرام بخش تپش های قلب بی قرارم شده است .
چه روزهایی که خوشبختی حقیقی را در مامن گرم آغوش مادر مهربانم یافتم و آرزوهای کودکانه ام را به مهر مادری اش گره زدم به امید روزی که من هم رهرو راهش باشمو گوهر نهفته وجودم را نمایان کنم .
اما امروز که اینچنین قد کشیده ام ، برگ های زرین روزگار مرا به سوی مسیرهای سرسبز سرنوشت فرا می خوانند .
دلنگرانم که چگونه باید دلبرید از دنیای پراز هیاهوی دخترانه و دفتر خاطرات کودکانه اش را بست ؟
چگونه باید شیطنت های شیرین دخترانه را رها کردو راهی مسیر عاشقانه از خود گذشتگی شد ؟
اما گلواژگان مادرانه وجودم زمزمه های امید را در گوشم نجوا می کنند که باید گوهرهای محبت وجودیم را به پای همسفری تازه فدا کنم و به سمت سرنوشت حقیق ام راهی شوم ….
به قلم :شهاب الدینی
آخرین نظرات