#به_قلم_خودم
#چالش_نویسندگی
#سبک_زندگی_پدربزرگ
امروز و این لحظه قلم به دست گرفتم که از سبک زندگی باباحاجیم براتون بنویسم .
همیشه دورهمی خونه باباحاجی برای ما تبدیل به خاطره میشه یک خونه حیاط دار با یک باغچه پر از سبزی های محلی و میوه های خوش طعمی که دهانمون رو آب میندازه ، خونه ای که معماریش هم قدیمی هست حالوهوای خونه دلنوازه و آدمای اون خونه هم مهرو محبتشون خاصه .
بابا حاجی با اینکه چند ساله خودشو بازنشسته کرده و کار و بارهای کشاورزی رو گذاشته روی دوش پسرهاش اما باز هم در کنار بچه ها توی مشکلات تجربیات خودش رو برای اونها بازگو میکنه .
مدتی هست که کارهاش سبک شده اما باز هم مثل گذشته ها سحرخیزه و برنامه های روزانه اش منظم و با حساب و کتاب هست ساعت های خاصی از روز باباحاجی رو میبینیم که عینک بزرگ قدیمیشو به چشمهاش میزنه و یک گوشه از اتاق میشینه و با نوای دلنشین و سبک مکتب خونه ای آیات قران را تلاوت میکنه بعد از قرائت قرآن باباحاجی روی معانی آیات تامل میکنه ، همینکه برنامه قرآنی تموم میشه ، نن جون با یک سینی چای و قندوم پر از توت خشکش میاد و کنار باباحاجی میشینه و صندوقچه خاطراتشونو باز میکنن و از فراز و نشیب های زندگی مشترکشون برای هم تعریف میکنن و از مشکلات بچه ها و نوه هاشون صحبت میکنن و به فکر رفع و رجوع اون مشکلات بر می آیند .
خونه باباحاجی همسایه مسجد هست وقتی باباحاجی پامیشه برای تجدید وضو اونموقع هست که می فهمیم نزدیک اذانه و باباحاجی می خواد کم کم عصا زنون راهی مسجد بشه بعد از نماز هم باباحاجی یک ساعتی رو کنار همسایه هاش توی مسجد میشینه و از احوالشون با خبر میشه .
وقتی که باباحاجی برمیگرده عطر غذای نن جون فضای خونه رو پر کرده و سفره ساده پر از صفای کدبانوی خونه هم پهنه و همه منتظر بابا حاجی سر سفره نشستن که با حضور او غذاخوردنو شروع کنند ……
به قلم :شهاب الدینی
آخرین نظرات