? بادگیر چپقی سیرجان ?
کرمان در کنار تمام جذابیت هایش، یک ویژگی منحصر به فرد دارد که در هیچ جای دیگر ایران مشابهش را نمی بینید؛ چپق هایی رو به آسمان!
این چپق ها البته با چپق هایی که قدیمی ها دود می کردند تفاوت زیادی دارد. آنها بادگیرهایی هستند که با آجر و ملات ساخته شده اند و وظیفه شان خنک کردن خانه سید علی اصغر رضوی را داشته اند
موضوع: "صفات الهی"
#به_قلم_خودم
شمیم گل یاس
آخرین جمعه سال است و دل تنگمان بهانه نبودنت را سر داده است مولای من .
عمریست که مسافر این شهر دروغینیم و نفسهایمان به شماره افتاده و به امید شما و در جستجوی گل رویت در کوچه های غربت در گذریم .
گله داریم از همه جمعه هایی که بدون شما گذشت ….
ای همه عالم به فدای رویتان مهدی جان .
اشک ها جاریست از غیبتتان .
غزل جدایی هاست بر لبمان ، گوییم ؛
ای در همه جا معروف ،از خلق و کرم موصوف
مهدی صفتی موقوف از غیبت برون فرما
ای جان همه جانها….
روح القدسی گویا پنهان ز نظر اما، دلتنگ توییم مولا در آرزوی این که نظاره گرت باشیم مشتاق نظرت باشیم .
ای عشق همه جانها .
بی بالو پریم اما با عشق تو یا مولا ، منتظرت هستیم
ای بهار همه جانها ، جان منی مولا .
کی به سر آید پایان شکیبایی ، با ندای ظهورت رو به سوی ما نمایی .
در هوایت پر گشایم و در رهت آقا ، فدای تو کنم جان را .
یا اباصالح ، عمریست که در این هیاهوی زمان تو را گم کرده ایم سرگردانیم و تنها نشانه ای که از شما داریم بهانه ی این دل است که در فراق توست ، گل گریه ی است که از برای توست .
سالهاست که منتظر تحویل ظهورت هستیم و به این دل خسته وعده دیدارت را داده ایم ، نکند نبینیم گل رویتان را و روانه شویم ، اما باور نداریم که نباشیم و تو بیایی….
ببخش همه دریغ ورزیدن هایمان را که مرحم دلت نبوده ایم ، آقای من ….
سالی دگر در پیش است و دلمان گرفته از نبودنتان
چه میشود این سال پایان فراق شما باشد و گامهایتان را گلباران کنیم و شمیم زهرایتان را ببوییم و پناهمان باشید .
? اللهم عجل لولیک الفرج ?
#به_قلم_خودم
نم نم باران .
هوای شهرم بارانیست و زمین کویری دلمان آغوش دلتنگی اش را برای دستان نوازشگر باران گشوده و اینک به دلو جانمان روح و روان تازه ای دمیده می شود .
بوی نم خاک از لابه لای کوچه پس کوچه های کاهگلی مان به مشام می رسد ، چه زیباست لحظاتی که نغمه چک چک باران روحم را می نوازد و مرا عاشقانه به سوی محراب عبودیت می خواند اما در این لحظات آسمانی دل بی تابم در فراق صاحبش می لرزد و از چشمان منتظرم دانه های بلورین دلتنگی بر زمین خوشکیده غربتمان می ریزد .
ای معبود من ، صدای پای اجابت می رسد به گوش و نوید پایان جدایی ها دلم را قوتی تازه می بخشد .
بنده خوبی نبوده ام ، شرمگینم که بوی شکر گذاری از دلم به مشام نمی رسد .
برایم بگو ای هستی من ….
باران می بارد اما به حرمت کدامیمان ؟
این رحمت توست که سراسر عالم را فرا گرفته و با قطرات با طراوت کرامتت ،بغض را از دلهای غمدیده می شویی و دل خوشکیده مان را تسکین می دهی .
ای خالق جان .
در این حالو هوا ، همنفس باران شده ام و قاب خیس پنجره خاطره ام را به دستان زلالش سپرده ام و اینچنین بر دلم حک می کنم .
زیر باران خدا باید ،تکثیر شد ….
با یاد رحمت حق از غبار گنه باید ، تطهیر شد .
#به_قلم_خودم
# ترنم مهربانی #
مادر تک واژه عاشقیست و غزل شیوای زندگی .
کدام جمله را برای توصیف محبتتان بنویسم چگونه باید تو را ستود ،ای قلب تپنده سرای امیدمان .
تو در سرزمین خاطرها گلبرگهای ارغوانی وجودت را برایمان به یادگار گذاشته ای و با دست های روشنت سپیدی مهرت را به قلب هایمان هدیه کردی و اینک ما به رسم ادب گلبوسه های عاشقانه مان را نثار قلب زهرایی ات می کنیم .
فرشته مهربانی ای مادر ، بهشت کوچکیست دستهای پر از محبتت، نشانه بهشت را باید در مقام تو جستجو کرد که مهر مادرانه ات را برایمان به یادگار می گذاری و گلواژه های پر از عطوفتت را از ما دریغ نمی کنی .
ای نسیم مهربانی تو را به اندازه تمام مهرت سپاس می گوییم که در مسیر عشق چه زیبا گامهای صبوریت را با ما همراه کرده ای و درس بندگی را بر دلهایمان نقش می بندی .
از خالق همه زیبایی ها خواهانیم که آسمان دلت همواره به نور الهی نورافشان باشد .
ای ترنم مهربانی ، از ته قلبمان بهترین دعا ها را بدرقه گامهای استوارت می کنیم …..
#چی_شد_طلبه_شدم
زمانی که دیپلمم رو گرفتم بابام با ادامه تحصیلم مخالفت کرد ، با اینکه درسم خوب بود ولی چون آبجی های دیگه رو نفرستاده بود دانشگاه با ادامه تحصیل من مخالفت کرد و می خواست بین فرزندانش عدالت رو بر قرار کند ،من هم شاغل شدم نُه سال از تحصیل جا موندم ،اون سالها ….. با آرزوی ادامه تحصیل گذشت ، تا اینکه پدر و مادرم و گروهی از اقوام تصمیم به ثبت نام عمره گرفتند من هم با آنها برای عمره ثبت نام کردم آخر های سال 93 بود که از طریق کاروان یزد راهی حج شدیم ، بهترین روزهای زندگی من بود ، شور و هیجان زیادی داشتم ،توضیحات روحانی کاروانمون در مورد مطالب مربوط به زندگی حضرت محمد (ص) و مسیر رسالت حضرت منو مشتاق کرد اونقدر علاقه مند شدم که همه مطالب رو یادداشت می کردم ،وبرخورد ایشون خوشرو بودن با جوانها ، میدان دادن برای فعالیت های فرهنگی باعث شد انگیزه ای در من ایجاد شود برای فعال بودن و نسبت به طلبه ها یک دیدگاه خوب پیدا کردم ،وقتی از سفر عمره برگشتیم انگیزه ای در من ایجاد شده بود برای ادامه تحصیل به یاری خداوند بود که به صورت اتفاقی اون زمان همراه با ثبت نام حوزه بود و من با اجازه خانواده توانستم وارد جامعه حوزوی شوم ،خدا رو شاکرم برای این نعمت در طی این مدت هم اونقدر وابسته به حوزه شده ام که تحمل دوری از اون رو ندارم حتی برای چند روز ……. ? ? ? ? ?
آخرین نظرات