#به_قلم_خودم
یک سال از عمر زمینیمان گذشت …..
سالی که همراه با خاطرات خوب و تلخ زمانه بود .
ای معبود من ….
تاروپود رویاهایم نخ نما شده است ….
غزل دلتنگی ام را سر داده ام و از ورای قلبم برایت مینویسم….
ای خالق هستی …..
هر کجا که قدم می گذارم
زمزمه بهاری شدن ها به گوش می رسد …..
ذهن خسته ام ، غبار گرفته ….
غبار فراموشی و غفلت های زمانه ….
ای همه امید من یا رحمان …..
هوای دلم زمستانیست و بهار دلها نزدیک …..
به سوی بهاری شدن ها قدم برمی دارم و با قطرات شبنم عاشقانه بندگیت …..
می شویم دل خاکی ام را از حسرت و کینه های زمانه ….
غبار آرزوهای فانی ام رااز تاریک خانه قلبم می زدایم ….
و پنجره امیدش را به سوی درگهت می گشایم که نسیم بهاری بندگیت را مهمان خانه لرزان قلبم کنی ….
می دانم که برای بازگشتم کمی دیرست ….
خجلم از نامهربانی هایی که کرده ام ….
باورم با امید به تو سبز می شود ….
من عاشق توام ،اغرار می کنم …..
هوای دلم زمستانیست یا الله ….
نگاه پراز مهرت را از قلبم دریغ نکن ….
آخرین نظرات