خانه ورود
یلدایی ترین دقایق
ارسال شده در 30 آذر 1399 توسط مکتب سلیمانی سیرجان در صفات الهی

​#به_قلم_خودم

#یلدایی_ترین_دقایق
دقایق پائیزیمان رو به اتمام است و خش خش صدای پای پائیز به گوش میرسد ،
چه زود گذشتند دقایق برگریزانمان .
پائیز عاشق کوله بار سفر بسته و کم کم جای خودش را به زمستان سپید پوش میدهد .
زمستان در راه است خوب گوش کن صدای قدمهایش را میشنوی  ….
حالو هوای خونه هایمان کم کم  رنگوبوی زمستانی به خود گرفته  و
در این لحظات دل انگیز وداع پائیزی  تیک تاک ساعت یاد آور یلدایی ترین دقایق است .
اینک ما مسافران زمین ، با یلدایی ترین شبمان به استقبال کاروان سپید پوش زمستان  می رویم و بلندی دقایقش را با دورهمی خانواده و خاطرات شیرین گذشته زینت میدهیم که نعمت باهم بودن را به یاد بیاوریم و خدای همه عالم را سپاس بگوییم .
باز هم نسیم سرد زمستانی به وزیدن گرفته و عطر دل انگیز نم خاک را به مشاممان می رساند و در این زمستان، خدای مهربان جلوه ای دیگر از  زیبایی خلقتش را برایمان نمایان کرده و چه زیباست لحظه ای که قطره های باران ، آرام آرام بر روی برگ های زرد بر زمین افتاده میچکد و با صدای دل انگیزش جوشش زندگی  را برایمان یادآور می شود .

به قلم :شهاب الدینی

نظر دهید »
خانم خونه 
ارسال شده در 21 آذر 1399 توسط مکتب سلیمانی سیرجان در صفات الهی

#خانم_خونه

#به_قلم_خودم

الهی بگردم الان که من توی خونه هستم و در آرامشم آقایی من سرکاره و داره برای راحتی من زحمت میکشه .

چه خوب میشه اگر امروز خونه رو آب و جارو بزنم و یک دستی به سرو روی خونه بکشم .

نیمه های روز هم بهش زنگ بزنم و بهش خدا قوت بگم که بدونه من هر لحظه به یادشم در کنار اینها اگر غذای مورد علاقه اش رو هم درست کنم و براش وقت بگذارم که غذام خوب جابیفته نور علی نور میشه .

یادش بخیر اون روزهایی که پیش نن جون می رفتم و هنوز مجرد بودم .

 برخورد نن جون با باباحاجی پر از درس بود.

انگار نن جون زمان دقیق برگشت بابا حاجی از کار  رو می دونست یک ساعت مانده به برگشت باباحاجی کتری آب جوش نن جوی روی اجاق  قل قل میکرد و  قوری چینی گل سرخش رو بر میداشت چای تازه دم قندپهلوشو دم می کرد و عطر غذای  جاافتاده اش فضای خونه رو پر میکرد انگار صدای تیک تاک عشق نن جون به گوش می رسید گویی با هر تیک و تاک یک قدم به امدن باباحاجی نزدیک و نزدیکتر میشد و موج شور و شوق عشق پاکش در چهره در هم شکسته اش پیدا بود ، همینکه صدای در خونه رو میشنید با چهره ای گشاده و تبسم پر از معنایش به استقبال باباحاجی می شتافت   .

اونها با رفتارشون برای ما درس های زندگی رو  می آموختن و بعد از گذشت سالهای طولانی از زندگی مشترکشون هنوز هم حس و حال جوانیشون رو داشتن و ما هم از دیدن محبتشون لذت می بردیم .

چه خوب میشه اگر من هم توی زندگی مشترکم مثل نن جون باشم .

به قلم :شهاب الدینی

نظر دهید »
در انتظار  عشق
ارسال شده در 19 آذر 1399 توسط مکتب سلیمانی سیرجان در صفات الهی

​لب پنجره ی اتاقش نشسته بود!

همانند همیشه منتظر؛ منتظر بازگشت عزیز ترینش به خانه…در نبودش خانه رنگ و بویی نداشت به یاد نداشت از وقتی او نبوده قورمه سبزی پخته یا نه!آن لباس گل گلی دامن دارش را پوشیده یا نه! دیگر سرخاب سفیداب کرده یا نه!هیچ چیز خوشی،هیچ چیز خوبی یادش نبود!

او دیگر او نبود او انتظار بود…هر روزش انتظار بود…انتظار و انتظار و باز هم انتظار…

روزی اما دیگر منتظر ننشست! خوشحال شدیم از جا پریدیم او دیگر خوب شده بود…او دیگر فهمیده بود آنکه رفته باز نمی گردد.

سرخاب سفیداب کرد…گل های خانه اش همچون پیراهن گل گلی اش خودنمایی میکردند،بوی قرمه سبزی اش تمامی اهالی محل را مدهوش کرد چنان که همه برای چشیدن طعم قرمه سبزی اش به خانه اش آمدند.

می گفت میخندید…شادی و شعف در چشمان تک تک اعضای خانواده سو سو می زد اما ترس در تمام وجود من ریشه دوانده بود!

آخر چگونه میشد کسی یک روزه از این رو به آن رو شود؟! میشود یک روزه دست برداشت از انتظار و دوست داشتن؟!به چشمانش نگاه کردم. چشمانش هنوز هم به در دوخته شده بود.وحشت بیشتری در قلبم دوید…این نگاهش مرا میترساند.

صدایش زدم:مادربزرگ!

_جانم دردانه!

چرا شما یک روزه این همه تغییر کردید؟!

_آدم مگر نمیتواند از انتظار کشیدن خسته بشود؟!از تنهایی اش خسته بشود؟!

چرا میشود اما یک چیز دیگری اتفاق افتاده مگر نه؟!

_بین خودمان بماند دیشب حاجی به خوابم آمده بود گفت آنقدر منتظرم ماندی تا آخر اسباب آمدنم مهیا شده!

و رفت !مادربزرگ تنها همین جملات را به من گفت و رفت!

لباس سیاهم را مرتب کردم به عکس روبان زده ی مادربزرگ خیره بودم در حالی که آخرین جملاتش مدام تکرار میشد:حاجی گفته می آید!

مادربزرگ آلزایمر داشت از یاد برده بود پدربزرگ سالیان سال است رفته اما یادش نرفته بود حاجی ساکن قلبش را!منتظرش بودن را و برای آمدنش خود را آراسته بود!

مادربزرگ آلزایمر داشت اما عاشق بود و قدرت عشقش بیشتر از بیماری اش!

#به_قلم

#زهرا_قاسمی_زاده

نظر دهید »
کتاب زندگی
ارسال شده در 19 آذر 1399 توسط مکتب سلیمانی سیرجان در صفات الهی

​حیران و سرگردان میان کتابخانه ای تاریک به دنبال کتابی بی نام و نشان بود.راهروی قفسه ها باریک و باریک تر میشد…

هراسان به جلو می دوید و پشت سرش را می نگریست! گویی چیزی یا کسی به دنبال او بود اما چه؟حتی خودش هم نمی دانست!

به سمت جایی کشانده می شد اما حتی جواب چرایی این سوال را هم نمی دانست…امروز بیشتر از همیشه نمی دانست …در میان چراهای سر به فلک کشیده مانند توپ فوتبالی به این سمت و آن سمت پاس داده می شد…تنها می دوید تا فرار کند از هیاهوی پشت سرش از ترسی که به دنبال او می آمد تا اورا محکم به آغوش بکشد و درخود غرق کند…

تمامی راهروها مثل بازی ماز جلوه می کردند…پشت سرهم آن ها را طی می کرد اما تمام نمی شدند دلهره در وجودش بیشتر رخنه می کرد اما کنجکاوی برای یافتن کتاب باعث میشد بیشتر در این هزار تو چرخ بزند تا شاید اثری از این کتاب نامرئی بیابد…

همه چیز روی تکرار دوباره و دوباره قرار گرفته بود…دیگر راهروها برایش اشنا بودند حتی تمامی کتاب های چیده شده!ترتیبشان را از بر شده بود…با خودش زمزمه کرد اینهمه دویدم و چیزی پشت سرم نبود تا مرا نابود کند یعنی خیالی واهی بوده با خیال راحت بگذار به دنبال کتاب بگردم!

این جمله را گفت اما تنها محض آرام کردن دل بی قرارش بود و خوب می دانست هنوز هم می ترسد…

شاید بیشتر از بلاتکلیفی اش میترسید…به دنبال کتابی می گشت که نمی دانست چیست،چه جلدی دارد،نامش چیست،حتی برای چه به دنبال آن است! درجایی بود که به یاد نداشت چگونه به آنجا رفته و فضای وهم آورش برای چیست! کتابخانه و اینهمه رمز و راز؟!

ناگهان نوری تابید…نوری که منشا اش نامشخص بود.با پاهایی سست و لرزان به سمت منشاء نامشخص به امید یافتن آن به راه افتاد…گویی به ته داستان رسیده بود به ته خط…

نایی در پایش نمانده بود …نا امید زانو زد اشک از چشمانش جاری شد واقعا به ته خط رسیده بود به بن بست . سایه ای ترسناک نزدیک و نزدیک تر میشد .سایه اورا در آغوش کشید و او با تمام وحشتی که در وجودش ریخته بود ترجیح داد تا کار سایه را تکرار کند ؛مبادا سایه را عصبانی کند! سایه درونش رخنه کرد و حالش از این رو به آن رو شد باز توان یافته بود برای ادامه و حتی شروعی دوباره! نور بازگشت! آری نور بازگشت با شدتی بیشتر میتابید به دنبال نور با سرعت دوید با سرعت هرچه تمام تر…

کتابی روی زمین بود.کتابی که منشاء نور بود،کتابی قطور،زیبا،مجلل و درعین حال کهنه،زشت و کریح،کتاب مجموع همه چیز بود…کتاب را در آغوش کشید. روی جلد جمله ای ظاهر شد:

“من کتاب زندگی تو هستم…مرا بخوان…”

به فکر فرو رفت.کتاب زندگی من ! صفحات را ورق زد گذشته ،حال ،آینده بخش های کتاب بودند.صفحات گذشته از رنگ سیاه به رنگ سفید تغییر میکردند و چشمان متعجبش هرلحظه بیشتر گرد می شد.ناگهان روی یکی از صفحات گذشته ی کتاب حک شد: 

بالاخره تو مرا پذیرفتی! تا مرا پذیرفتی آزاد شدم؛آزاد شدی…!

منظورش چه بود؟! نکند آن سایه…؟! دهانش از تعجب و حیرت باز مانده بود…صفحات بیشتری را ورق زد تا به حال رسید…

گویی زمان حال هیچ پیامی برایش نگذاشته بود! صفحات حال خالی بودند، تصمیم گرفت آینده را ببیند.بالاخره به آرزویش رسیده بود یا نه؟ اما خالی بود از هرگونه نوشتار،کلمه،طرح و رنگ! همچنان آینده را ورق میزد گویی آینده عصبانی شد که جمله ای را روی آن صفحه ی گشوده شده ی خود ظاهر کرد:

“تو در حال زندگی نمیکنی اما به دنبال آینده ای؟! به خدای آسمان ها که آینده همین حال است که تو حرامش می کنی! حرامش نکن حال خوبت را برای کسی یا چیزی،نمیگویم ناراحت نشو نه اما یک بار برای غصه ات عذاداری کن مراسم تدفین به جا بیاور و بعد از آن باز به زندگی ات برس! زندگی همین است شکستت را الگو قرارده و اضافاتش را دفن کن و باز ادامه بده…زندگی را ادامه بده…زندگی را زندگی کن!

و او پس از مدت ها فهمید زندگی را زندگی کند؛گذشته را با آغوشی سراسر محبت بپذیرد،حال را زندگی کند و آینده ی نانوشته ی خود را با زندگی در حال بنویسد…!

#به_قلم

#زهرا_قاسمی_زاده

نظر دهید »
حفظ کرامت زن
ارسال شده در 19 آذر 1399 توسط مکتب سلیمانی سیرجان در صفات الهی

​حفظ کرامت زن
خداوند حکیم گوهر «حیات» را به انسان ارزانی داشت و با اعطای نعمات جسمی و روحی بی شمار، وی را مهیای پوییدن مسیر دشوار زندگی نمود. او را بر سایر موجودات فضل و برتری داد 11 و بدین ترتیب شرف و کرامت را به روح او هدیه کرد. انسان آگاه، مجهز به سلاح کرامت با تمسک به ریسمان کرم الهی و پیروی از احکامی که او را گرامی تر می سازد12 در همان مسیر سخت، حرکت می نماید. مسلماً احکام آیینی که خود، کرامت آدمی را بزرگ ترین ارزش او می داند، مبتنی بر حفظ این گوهر گران بهاست.

حجاب اسلامی اگر موجب حبس زن در محیط خانه و انزوای او می شد ـ چنان که عده ای بر همین اساس بر آن خرده گرفته اند ـ گامی در جهت نقض غرض مولی از تکریم انسان می بود. امّا اکنون که زن به واسطه ی حجاب:

اولا: در بازار آزاد، آسان در اختیار هرزگان و هوس بازان قرار نمی گیرد؛

ثانیاً: مورد آزار، سوء استفاده، خشونت جنسی و تعرض واقع نمی شود؛

ثالثاً: بدون ایجاد هیجانات کاذب و آزاردهنده در اجتماع به فعالیت سالم پرداخته، به رشد کافی دست می یابد؛

و حالا که او در سایه سار امن خانواده ی اسلامی، محترمانه حفاظت و نگه داری می شود؛ مورد ستایش و ابراز عشق همیشگی قرار می گیرد؛ صاحب فرزند می شود و از این نعمت الهی بهره مند می گردد؛ هزینه های زندگی او بدون منت در اختیارش قرار می گیرد؛ و در حریم سرشار از امنیت خانواده به آرامش می رسد؛ تمام قوای خود را در راه کام یابی دنیوی و بهره مندی از زندگی گرم و صمیمانه از یک سو و پوییدن طریق کمال و تعالی از سویی دیگر صرف می نماید.

وقتی زن در مواجهه با مردانی که زن را فقط وسیله ای برای ارضای شهوات خود می دانند و یا تنوع طلب و سودجویند و یا برای فرار از بار مسؤولیت تن به ازدواج نداده، تنها به ارضای شهوات خود کفایت می نمایند، چونان صدفی در گوهر، همواره مورد طلب و تمناست، تمتع و بهره مندی از جمال و لطافتش جز از راه ابراز عشق به او و تقبل هزینه های زندگی و تأمین معاش وی ممکن نیست.

امروزه غرب به این نتیجه رسیده که یکی از مهم ترین پرچم ها و شعائر اسلامی، «حجاب» است؛ از این رو، در سراسر کشورهای اروپایی شاهد موج روبه گسترش و برنامه ریزی شده ای در مقابله با پوشش زنان مسلمان هستیم. آن ها به این نکته دست یافته اند که وقتی فردی حجاب و پوشش ظاهری را با میل و رغبت خویش اختیار می کند، قطعاً عقال و پای بند سایر ارزش ها و معتقدات دینی را نیز به نفس و جان خود می زند. آنگاه است که نسلی آزاده پرورش می یابند که به مبارزه با فساد و تباهی، ظلم و جور و استعمار و استثمار می پردازند و در این صورت مسلماً راه برای کام جویی های آزادانه و بی حدومرز آن ها بسته خواهد شد؛ و به منویات استعماری شان نخواهند رسید.

نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 38
  • 39
  • 40
  • ...
  • 41
  • ...
  • 42
  • 43
  • 44
  • ...
  • 45
  • ...
  • 46
  • 47
  • 48
  • ...
  • 100

آخرین مطالب

  • اذن دخول
  • جوان فلسطینی
  • شهادت حضرت زهرا (س)
  • هفته کتاب و کتابخوانی
  • جشن روز دختر 
  • پرستار
  • سه اصل مهم در هدفگذاری
  • نسیم جوانی
  • وداع با رمضان
  • آشتی با مادر شوهر

آخرین نظرات

  • مکتب سلیمانی سیرجان  
    • چشم انتظار صبح امید
    در مهارت ارتباط موثر
  • صبح انتظار  
    • صبح انتظار
    در مهارت ارتباط موثر
  • مکتب سلیمانی سیرجان  
    • چشم انتظار صبح امید
    در عاشقانه های پائیزی
  • شمیم  
    • شمیم تکه های ناب
    در عاشقانه های پائیزی
  • maryam  
    • http://paeiz.kowsarblog.ir>
    در رهبرانه
  • زكي زاده  
    • مائده
    در نیاز به محبت 
  •  
    • رنگ خدا
    • مدرسه معصومیه قیدار
    در لبیک یا حیدر 
  •  
    • رنگ خدا
    • مدرسه معصومیه قیدار
    در دختران چادری 
  •  
    • وبلاگ مدرسه علمیه کوثر
    • تازه های کوثر
    در چشم انتظار صبح امید 
  •  
    • سعادت به نام تو...
    در گذرگاه سرنوشت
  • مکتب سلیمانی سیرجان  
    • چشم انتظار صبح امید
    در گذرگاه سرنوشت
  • عابدی  
    • زینبیه ایوان
    در گذرگاه سرنوشت
  • مکتب سلیمانی سیرجان  
    • چشم انتظار صبح امید
    در گذرگاه سرنوشت
  • زكي زاده  
    • مائده
    در حجامت
  • سونیا سجادی  
    • انارستـان
    در گذرگاه سرنوشت
  • پشتیبانی کوثر بلاگ  
    • ₪ آموزش وبلاگ نویسی و پشتیبانی کوثر بلاگ ₪
    • فراخوان ها و مسابقات کوثر بلاگ
    در گذرگاه سرنوشت
  •  
    • وبلاگ مدرسه علمیه کوثر
    • تازه های کوثر
    در حسین زمان 
  • پشتیبانی کوثر بلاگ  
    • ₪ آموزش وبلاگ نویسی و پشتیبانی کوثر بلاگ ₪
    • فراخوان ها و مسابقات کوثر بلاگ
    در حسین زمان 
  • یَا مَلْجَأَ کُلِّ مَطْرُودٍ  
    • یَا مَلْجَأَ کُلِّ مَطْرُودٍ
    در حسین زمان 
  • مکتب سلیمانی سیرجان  
    • چشم انتظار صبح امید
    در گرانی در بیان امیرالمومنین

Sidebar 2

This is the "Sidebar 2" container. You can place any widget you like in here. In the evo toolbar at the top of this page, select "Customize", then "Blog Widgets".
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

چشم انتظار صبح امید

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • غربت فاطمه
  • صفات الهی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

آمار

  • امروز: 32
  • دیروز: 42
  • 7 روز قبل: 643
  • 1 ماه قبل: 1459
  • کل بازدیدها: 75363

آمار بازدید

  • یا صاحب الزمان ادرکنی مولاجان 
  • یاد خدا 
  • مادر 
  • داستان انار و شهریور ....
  • زندگی زیباست

مطالب با رتبه بالا

  • شافی جانهای خسته (5.00)
  • چشم انتظار صبح امید  (5.00)
  • پدر خوب!  (5.00)
  • به سوی خداوند (5.00)
  • آستان اجابت  (5.00)

بهترین وبلاگ ها

  • فرهنگی
  • نورفشان
  • ندا فلاحت پور
  • مصباح
  • نسیم یار
کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان