#به_قلم_خودم
? بابای خوبی ها ?
سلام به تو ای سرو همیشه استوار من بابای صبورم .
سلامی به گرمای دستان پینه بسته ات ،
جانم به فدای قدم های خسته ات که همیشه مهربانی را برایمان هدیه آورده ای ، بهشت هم تعبیر نگاه عاشقانه توست .
ای مظهر رنج و تلاش چه عاشقانه روح بلندت در مسیر رشد ما قطره قطره آب شد و قامت استوارت در برابر دیدگانمان خمیده شد ولی لحظه ای از حال دلت برایمان دم نزدی و هرگز از خستگی گامهایت برایمان نگفتی .
چه غریبانه جوانی ات را برای رشد ما فدا کردی .
زبانم ناتوان است از قدردانی وجود سراسر نورت ، جانم به فدای تار موی سپیدت که یاد آور جوانی از دست رفته توست.
ای سنگ صبور من عمریست که در سایه سار آفتاب وجودت گام بر داشته ام و خاطرات کودکی ام را با دستان همیشه نوازشگرت رقم زده ام .
خسته ترین مهربانی عالم را باید در چشم های همیشه نگران تو یافت ، بهشت را باید در پینه دستان خسته ات جستجو کرد و نور ایمان را باید در نگاه مهربانت یافت .
چهره در هم شکسته ات دلم را به لرزه می اندازد چشمانم تاب ندارد در چهره تو نظر کند ، خجلم از همه بی مهری هایی که در حقت کرده ام .
دست های نوازشگرت را بر سرم بکش و بگذار لحظه ای به شانه های مهربانت تکیه کنم و خاک پایت را توتیای چشم های اشک بارم کنم
موضوع: "صفات الهی"
#دلنوشته_ای_به_مادرم
#به_قلم_خودم
با آغوش تو آشنایم ،سالهاست که بودنت را در کنارم احساس می کنم و دلم را به مهر مادرانه ات بسته ام.
گلواژه های عاشقانه ام به سوی قلب تو پر میکشد که تنها دغدغه زندگی ام تویی.
چه زود قد کشیدم در برابر دیدگانت اما ای همه هستی من، توچه آرام خمیده شدی و من پژمرده شدنت را ندیده ام. برایم از حالت بگو ،از دردهای پنهان وجودت ….
چه روزهایی که همه دلنگرانی ها و دردهایم را به سوی تو آوردم و مامن گرم دستهایت ، قلب لرزانم را در آغوش کشید و آرامش را به من هدیه کرد.
ای بهترین واژه زندگانی، بوی چادر نمازت هنوز در خاطرم باقیست که چه زیبا مسیر بندگی را به من آموختی، ایمانم بهایست که از دعای مادرانه توست.
گلواژه های مهربانی را در اشکهایت یافتم و چه زیبا شقایق دسهای صبورت، بدرقه گامهای لرزان دنیایی ام شد.
غزل مادرانه ات محراب آرزوهایم را آذین نمود و دریای بی دریغ مهربانی ات سراسر زندگانی ام را فراگرفت اما من، با نامهربانی ام بارها تورا آزردم.
توتکیه گاه خستگی ام بودی و من ، در لحظات تنهایی در کنارت نبوده ام.
سنگ صبور من بوده ای و من غمخوارت نبوده ام، حلالم کن ای مادر.
بهشت هم برای قلب عاشقت کم است چرا که تو ، خود ایثاری و از تبار فاطمه ای.
چند سالیست که دستان سردم را به گرمای زندگی مشترک سپرده ام و در کنارت نیستم اما مادر دختر سربه هوایت حالا خودش کوله بار زندگی را به دوش دارد دیگر می فهمم نگرانی های تورا، غم ها وخستگی هایی که از ما پنهان می کردی و اینک بیشتر از همیشه تو را دوست دارم.
مادر جان کدام جمله را برای توصیف محبتت بنویسم چگونه باید تو را ستود، ای قلب تپنده سرای امیدمان.
تو در سرزمین خاطرها گلبرگهای ارغوانی وجودت را برایم به یادگار گذاشته ای و با دست های روشنت سپیدی مهرت را به قلبم هدیه کردی و اینک من به رسم ادب گلبوسه های عاشقانه ام را نثار قلب زهرایی ات می کنم.
از خالق همه زیبایی ها خواهانم که آسمان دلت همواره به نور الهی نورافشان باشد.
ای ترنم مهربانی، از ته قلبم بهترین دعا ها را بدرقه گامهای استوارت می کنم …..
و این دلنوشته ام بهانه ای شد که واژگان غبار گرفته دوست داشتنم را به قاسدک های سپید عاشق بسپارم که را برایت بیاورند و گلبوسه های عشقم را فدای دستان پینه بسته ات کنند.
به قلم: شهاب الدینی
#تولیدی
#به_قلم_خودم.
? مادر آسمانی ?
سلام بر شما ای سنگ صبوران روزهای سرد انتظار ،
مادران و همسران لاله های آغشته به خون دریای سرب های سرد.
ای تفسیرگران حقیقی ایثار ….
زیباترین های دنیای خاکیمان، تفسیر می شود در دل بریدید ازبهترین دارائیتان، برای سربلندی اسلام، امنیت وطن و اینک ما از پس پنجره ناسپاسی هایمان چه نا مهربانیهایی که نکردیم به دل داغدیدتان اما دینتان بر گردنمان سنگینی می کند.
کوته نظری ما کجا و دل بزرگ و رئوف شما کجا ….
خوب که نظارهتان می کنیم،چقدر شبیه مادرتان زهرایید، عطر چادرتان یاد آور بوی شلمچه و طلائیه است .
عشق، خلاصه می شود در دامن پاکتان که چه مادرانه و عاشقانه در این روزگار ظلمت زده ، مامن رویش لاله های عاشق مهدی دوران بوده اید .
نجوای کلامتان نسیم عشق به شهادت را در هوای دلمان زنده می کند .
چشمان همیشه منتظرتان، حکایت گر غم فراغ در سینه های شماست .
در این گذر زمان با ورق خوردن روزهای باقی عمرمان، لحظه ای دستان سراسر مهرتان را بر سر فرزندان آخرالزمان بکشید، و بگذار لحظه ای در سایه سار مادرانه و عاشقانه تان، قدم بگذاریم و خاک پایتان را توتیای چشم های غبار گرفته مان کنیم .
ای عاشقان گمنام …..
غصه های زمینیمان کی توان تفسیر رنج های فراغتان را دارند .
برایمان بگویید، از نفس های خسته تان که چگونه صبورانه غم دلتان را با دل داغدار فرزند زهرا، مهدی دوران عج همراه کرده اید.
ای عاشقان بی ادعا، نگاه همیشه منتظرتان که صبورانه به قاب پنجره خیره مانده است، بیانگر دل بی قرار شماست .
گامهای استوارتان، بیانگر درس حقیقی بندگیست .
شرمگینیم از نگاه های زهرایتان و خوب می دانیم که این امواج واژگان نا آرام برخواسته از قلبمان کی توان تشکر و قدر دانی حقیقی شما را دارد .
بعد از شهیدان کاری نکرده ایم، اما به رسم ادب نام یادگارانتان را بر کوچه محله های دلمان حک کرده ایم، باشد که روزی ما هم، رهرو مسیر شهدا باشیم .
دعای مادرانه تان را بدرقه دلهای ناقابلمان کنید، که محتاج دعای زهرایتان هستیم.
ای کاش ما هم در هوای شهادت گام بگذاریم .
✍ به قلم :شهاب الدینی
#به_قلم_خودم
سردار دلها حاج قاسم ،مالک اشتر دوران شدی
، چه زیباست لحظه ای که به سوی محراب قبله عشق رهسپار شدی و اینک من از پس پنجره های دلتنگی از حال دل غریبم براتان می نویسم.
اما نه سردار دلهای غم دیده تو به این دنیا آمده بودی، برای شهادت.
چه کسی باورش می شود حاج قاسم و ناامیدی از شهادت چه بگویم که غم دلم بر کاغذ جاری شود. چه زیبا با جسم خاکی در بند زمان ها حرف زدی و اینچنین درد دل گفتی : عزیز من! جسم من در حال علیل شدن است. چگونه ممكن [است] كسی كه چهل سال بر درت ایستاده است را نپذیری؟ خالق من، محبوب من، عشق من كه پیوسته از تو خواستم سراسر وجودم را مملو از عشق به خودت كنی؛ مرا در فراق خود بسوزان و بمیران.
عزیزم! من از بیقراری و رسواییِ جاماندگی، سر به بیابان ها گذارده ام؛ من به امیدی از این شهر به آن شهر و از این صحرا به آن صحرا در زمستان و تابستان میروم. كریم، حبیب، به كَرَمت دل بستهام، تو خود میدانی دوستت دارم. خوب میدانی جز تو را نمیخواهم. مرا به خودت متصل كن.
اما نه مگر میشود حاج قاسم و ناامیدی این ناامیدی از شهادت نیست بلکه، بی قراری برای شهادت است.
امید به شهادت نیز در قلم وصیت تو به چشم می خورد زمانی که اینگونه نوشتی : خداوندا! در دستان من چیزی نیست؛ نه برای عرضه [چیزی دارند] و نه قدرت دفاع دارند، اما در دستانم چیزی را ذخیره كرده ام كه به این ذخیره امید دارم و آن روان بودن پیوسته به سمت تو است. وقتی آنها را به سمتت بلند كردم، وقتی آنها را برایت بر زمین و زانو گذاردم، وقتی سلاح را برای دفاع از دینت به دست گرفتم؛ اینها ثروتِ دست من است كه امید دارم قبول كرده باشی
اما چقدر دور شناختمت از روزی که پر کشیدی حال روزگار بد شده آنقدر بد که دیگر توان تحملمان از دست رفته ، دل تنگم بهانه ای شد که قلم افکارم را بر کاغذ سپید دوست داشتنت بگذارم و از حال دلم برایت بنویسم سردار عزیزم شهرتت را چه عاشقانه در غربت پیچیدی و با رفتنت آتش غمت را در قلبمان شعله ور کردی ، لحظه ای که خونت بر زمین ریخت آسمان دلهایمان بارانی شد و از قطره قطره خونت دریایی از عشق به پا خواست و حاج قاسمهایی را به پا خواست .
حاج قاسم عزیز در نجوای عاشقانه ات با خالق هستی چنین گفتی: باراللهی وجود مرا از عشق خودت لبریز کن .
و چه زیبا لبریز از عشق شدی و با تمام وجود دعوت حق را لبیک گویان راهی شدی ، از لحظه ای که وصیت تو را خواندیم و تو را بهتر شناختیم به دلهای تنگمان وعده دوباره دیدارت را داده ایم چرا که باور داریم شما هم یکی از فرماندهان امام زمان عج هستید و با طلوع صبح امید ، فرج همه ما گشایش خواهد یافت .
چرا که خودت در وصیت نامه ات اینچنین نوشته ای :
وصیت می كنم اسلام را در این برهه كه تداعی یافته در انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی است، تنها نگذارید. دفاع از اسلام نیازمند هوشمندی و توجه خاص است. در مسائل سیاسی آنجا كه بحث اسلام، جمهوری اسلامی، مقدّسات و ولایت فقیه مطرح میشود، این ها رنگ خدا هستند؛ رنگ خدا را بر هر رنگی ترجیح دهید.
ای شهید راه حق ، بغض های شکسته ام راه اشک را برایم بسته اند چرا که روح آسمانیم در اسارت دنیای خاکی در بند زمانه است.
نهایت آرزو های خاکیم مرا زمین گیر کرده .
در اعماق دلم در جستجوی عشق به شهادتم .
ای عاشق پرپر شده دریای سرب های سرد ، دخیل آرزوهایم را به مزار نورانیت گره زده ام و در جستجوی هویزه و طلائیه ام …..
حاج قاسم خوب می دانیم که تنها ناراحتی شما در بیان خودتان که در وصیتتان فرمودید این است که : حضرت آیت الله العظمی خامنه ای را خیلی مظلوم و تنها می دیدید. او نیازمند همراهی و كم ماست و همه حضرات معظّم با بیانتان و دیدارهایشان و حمایت هایشان با ایشان می بایست جامعه را جهت دهند.
ای جوینده راه حق سردار عزیز روسیاهم در محضرت ، دستهای در بندم را به قلب آسمانیت سپرده ام و ترسم آنروز که من هم از شاگردان مکتبت نباشم و به رسم زمانه مان ، بی کس بمیرم .
حاج قاسم عزیزم قول می دهم تا آخرین لحظه ای که نفس در جان دارم از رهبرم حمایت خواهم کرد و نگرانی تو را به دیگران بازگو می کنم .
و اینک من مانده ام و ای کاش های بسیار ،اما ای کاش دروازه شهادت بروی دستانم گشوده شود و پرنده روحم را به آسمان رهایی بسپارم و لبیک گویان به سوی حق روانه شوم و من هم به گردان عاشقان پرپر بپیوندم…..
می دونی چرا نمی تونی به برنامه هات پایبند باشی؟?
چرا نمی تونی سحر خیز بشی؟
همیشه ورزش کنی؟
استفاده از فضای مجازی رو محدود کنی؟
درست و به اندازه غذا بخوری؟
همه ما دوست داریم کلی عادتهای خوب رو در خودمون ایجاد، و یکسری از عادت های بدمون رو ترک کنیم…
اما مشکل اینجاست که همه رو باهم شروع می کنیم..یا همه یا هیچ کدوم!!!
دوست من!!!
ذهن ما نمی تونه روی بیشتر از یک موضوع خیلی خوب متمرکز بشه، خوب معلومه بعد چند روز که تحت فشار روحی و جسمی قرار می گیری، دیگه می زنی زیر همه چیز و برنامت و هدفت رو رها می کنی و این دقیقا یعنی ضربه به عزت نفس!!
چاره چیه؟
فقط!!! یکی یکی انتخاب و شروع کن وقتی تثبیت شد برو سراغ عادت بعدی…
آخرین نظرات